تصنیف های عاشقانه ای از سمت مدینه می وزد. خنده های انسان، با شمیمی از بهشت گره می خورد.
گلدان هایی از شعر، چیده می شود پیش چشمان لحظات. نام «ششمین قرائت زیبایی» بر سر زبان های دانش افتاده است. نام او چون نسیمی معطر، از کنار پل های عرفان می گذرد. با آمدنش، جان قلم تازه می شود؛ قلم هایی که به احادیث پرنورش دخیل می بندند. باید اما پا به پای معرفت رفت تا او را دریافت!
باید همراه شد با زلال اندیشه. دانشگاه او، از جنس دلاویزترین گل های بهاری است؛
والاترین رنگ پارسایی، از ساعات درس او بیرون می آید و صدای مکتب بیداری، گوشه ای از بیانات اوست.
امروز، حالت شعف به اندام آفرینش وارد شده که: شاهْ بیت غزل دانایی می آید.
«مفضل» خوب می داند که با آمدنش، توحید نهفته در اشیا، همهْ فهم می شود. آری! او که بیاید، همه واژه های قدسی جاری می شوند در صفحات ایمان.
نفس های سبز دانش و ژرف کاوی، در فقه منتشر می شود. لازم نیست گفته شود امثال «زراره» چند نفرند؛
معلوم است که دانش، خود، عطر پرمخاطب است. او که بیاید، دل، به روایات جاویدش پیوند می خورد. نگاه کن! جعفر بن محمد صلی الله علیه و آله می آید. محمدکاظم بدرالدین